سیری به سوی خدا
بسمه تعالی
با موضوع :
دلنوشته از سفر معنوی حج
سفری به دیار عاشقان، سفری پر ازشور و هیاهو ،سفری که قبل از خودت، دلت رهسپار آنجاست. قلبت هر آن می تپد و این تپش هر لحظه که نزدیک رفتن می شود ، بیشتر شده و استرس خاصی دارد که این استرس توصیف نشدنی است.
هنگامی که با تلفن به من خبر داده شد که اسمت در صف زائرین خداست، باورم نمی شد .چونکه اسم بنده حقیر در قسمت ذخیرها بود وبه هیچ عنوان امیدی، برای این زیارت پر سعادت نداشتم ولی به این باور رسیدم که تقدیر در دست اوست و ما هیچ، اگر بخواهد قسمت کند هیچ کس غیر او دخیل نیست.
حادثه های قبل از سفر باعث شد سفری که در پیش رو دارم برایم معنوی تر شود. در خواب و بیداری بودم که احساس کردم که بدنم سبک شده و حس خوبی به من دست داده بود دیگر هیچ یک از متعلقات زندگیم برایم اهمیت نداشت از مرگ بسیار می ترسیدم اما در آن لحظه ترس از مرگ مرا رها کرده و مرگ را زیبا و رسیدن به معبود می دیدم و برایم شیرین شده بود .
حال غریبی که برایم توصیف نشدنی و باورنکردنی بود جسم و روحم سبک شده و حال خوشی به من دست داده بود برای شکر گزاری از خدای متعال وضو گرفته و مشغول نماز شدم،گریه امانم نمی داد در حال قنوت بعضی از دوستانم جلوی نظرم ظاهر شدند و برایشان دعا کردم احساس می کردم در آن لحظه هر دعایی کنم به اجابت خواهد رسید.
این حالت تا چند روزادامه داشت تااینکه یک شب دیگر خواب دیدم که راهرویی پر از نور جلوی رویم قرار گرفته وانسان گونه ای از جنس نور به من نزدیک شد گویا من به زمین چسبیده بودم و او می خواست مرا از زمین جدا کند و من هر قدر تلاش می کردم که او را از خود جدا کنم نمی شددر آن لحظه همواره در اندیشه فرزندانم بودم و نام آن ها را صدا می کردم،احساس می کردم که همین حال باعث شد که بتوانم از این وابستگی زیاد به فرزندانم ، در زمان سفر حالت رها شوم و بتوانم از دلبستگی ها و تعلقات زیاد به فرزندانم را در لحظه سفر معنوی رها شده و عاشقانه به سوی این سفر روحانی سیر کنم .
صفحات: 1· 2