خدایا سلام
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
خدایا سلام:
مدتی است که دلم سایه سار رحمت تو را از یاد برده است، چقدر بی توجه است و بی وفا، تو را که لحظه لحظه کنارش هستي را ندیده، رحمت تو را ندیده است.
چگونه به تپش درآمده است؟ لحظه لحظه تپیدنش رحمت تو را می نوازد که آری حق لازم دانسته که تو در تپش باشی. آری صدای تپش قلب آهنگی از رحمت حق است.
رنجیده خاطرم از خود که چرا خود را به کوری زده ام؟ چرا آنقدر دور خود لایه لایه پیچیدم که آنکه را که هر دم حضور دارد را نبینم؟ چرا صاحب تمام عالم را که در ریزترین اجزاء عالم حضور دارد را نبینم؟ از خود می پرسم، مگر می توان با چشم باز ندید؟
این از عجایب بشر است که آنقدر خودش را همچون کرم، پیله پیچ می کند که فقط بتواند خودش را ببیند. اما مگر کسی جز تو در وجود من دیده می شود؟
و تو بزرگواری.
و كريمي هستي كه،همان کرم نحیف را به سان پروانه ای بیرون می آوری تا گرد نور خودت به پرواز مستانه درآید.
خداوندا ما را نیز از گیر و دار خویش به در آر و نور خودت را تجلی بخش قلوب ما گردان تا از صمیم دل در هر زمان و در این ماه مبارک رمضان به دور خود به چرخش درآوری.
معبودا، ماه مبارکی است. در این زمان مبارک است که رحمت بی دریغ تو بر هر جنبنده ای در جهان فرو می آید.
بوی نم باران را آنقدر دوست دارم که خودت می دانی! خداوندا رحمت تو همچون باران فرود می آید و چشم من کاش می دید و می دید و می دید و اعتنا می کرد و وفا،كاش جفا نمي كرد.
الهه من تو رحیم هستی و به هر جنبنده ای رحمان. مهربانی تو وصف ناشدنی است آن دم که هدیه می دهی زمین و اهلش را، هدیه ای مبارک و کریم، که کریمی اش از کرامت تو سرچشمه یافته است، تو در این ماه عزیز و مبارک، کریم اهل بیت فرزند دو نور آسمانی را به زمینیان تحفه دادی. همو بود که حسن نامیدنش.
این نام از جانب حق بود. شاید این نیکی بزرگ دلیلش از حضور در صحنه نیلی شدن صورت نازک مادر بود، نمی دانم، شاید غریبی در خانه اش این نام را برایش رقم زد.
هیچ کار خدا بی حکمت نیست که او شد حسن و حسین شد حسین. نکته لطیفی است. قدرش را نشناختیم تا به حسن بودنش پی بریم.
کاش می شد که خانه دلم پاک می شد و زلال که در آن زلالی پاک، پاکان خدا منزل گیرند و خدا… کاش می شد.
اسماء قوجازاده
طلبه مدرسه علميه امام حسن مجتبي(عليه السلام)