مدرسه علميه امام حسن مجتبي (ع) تهران

ماجرای روسری قرمز با گل‌های درشت

28 مهر 1393 توسط مدرسه علمیه امام حسن مجتبی(ع)

*نمی‌توانم برایش مستخدم بیاورم
مامان به اوگفت: «شما می‌دانید این دختر که می‌خواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبح‌ها که از خواب بلند می‌شود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند، کسانی تختش را مرتب کرده‌اند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده‌اند و قهوه آماده کرده‌اند. شما نمی‌توانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمی‌توانید برایش مستخدم بیاورید این‌طور که در خانه‌اش هست.» مصطفی خیلی آرام گوش داد و گفت: «من نمی‌توانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول می‌دهم تا زنده‌ام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.»


*خدا که می‌بیند
یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان - که لبنانی ها رسم دارند دور هم جمع می‌شوند - مصطفی موسسه ماند و نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت:‌ «الان عید است. خیلی از بچه‌ها رفته‌اند پیش خانواده‌هاشان. این‌ها که رفته‌اند، وقتی برگردند، برای این دویست سیصد نفری که در مدرسه مانده‌اند تعریف می‌کنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه‌ها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که این‌ها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.» گفتم: «خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد، نخوردید؟ نان و پنیر خوردید.» گفت: «این غذای مدرسه است.» گفتم: « شما دیر آمدید. بچه‌ها نمی‌دیدند شما چه خورده‌اید.» اشکش جاری شد، گفت: «خدا که می‌بیند.»


*این بچه یک شیعه است
کم‌تر پیش آمد که خودروی قراضه غاده را سوار شوند، از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه به خاطر بچه‌ای که در خاک‌های کنار جاده نشسته و گریه می‌کند، پیاده نشود. پیاده می‌شد، بچه را بغل می‌گرفت، صورتش را با دستمال پاک می‌کرد و می‌بوسیدش. آن وقت تازه اشک‌های خودش سرازیر می‌شد. دفعه اول غاده فکر کرد بچه را می‌شناسد. مصطفی گفت: «نه، نمی‌شناسم. مهم این است که این بچه یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش می‌کشد و گریه‌اش نشانه ظلمی است که بر شیعه علی رفته.»


*در پناه خداست که ترکت می‌کنم
در اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود. خیلی وقت‌ها دو روز یا چهار روز از مصطفی خبر نداشتم، پیدایش نمی‌کردم و بعد برایم یک کاعذ کوچک می‌آمد که «اَترُکُکِ لله» (در پناه خداست که ترکت می‌کنم). در لبنان هم این کار را می‌کرد، آنجا قابل تحمل بود. ولی یک بار در سردشت بودم، فارسی بلد نبودم، وسط ارتش، جنگ و مرگ، یک کاغذ می‌آید برای من «اَترُکُکِ لله» و می‌رفت و فقط من منتظر گوش کردن این که بگویندمصطفی تمام شد. همه وجودم یک گوش می‌شد برای تلقی این خبر و خودم را آماده می‌کردم برای تمام شدن همه چیز.


*اگر نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم
وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می‌شد، غاده طاقت نمی‌آورد، می‌گفت: «بس است دیگر. استراحت کن، خسته شدی.» و مصطفی جواب می‌داد: «تاجر اگر از سرمایه‌اش خرج کند، بالاخره ورشکست می‌شود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم.» اما غاده که خیلی شب‌ها از گریه‌های مصطفی بیدار می‌شد کوتاه نمی‌آمد، می‌گفت: «اگر این‌ها که این قدر از شما می‌ترسند بفهمند این طور گریه می‌کنید… مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است.» آن وقت گریه مصطفی هق‌هق می‌شد، می‌گفت: «آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟»


*برو این مجسمه را بشکن
بعد از شهادت مصطفی، خواب دید مصطفی در صندلی چرخ‌دار نشسته و نمی‌تواند راه برود. دوید، گفت: «مصطفی چرا این طوری شدی؟» گفت: «شما چرا گذاشتید من به این روز برسم؟ چرا سکوت کردید؟» غاده پرسید: «مگر چی شده؟» گفت: «برای من مجسمه ساخته‌اند. نگذار این کار را بکنند. برو این مجسمه را بشکن!» بیدار که شد نمی‌دانست مصطفی چه می‌خواسته بگوید. پرس‌وجو کرد و شنید که در دانشگاه شهید چمران اهواز، از مصطفی مجسمه‌ای ساخته‌اند.
کتاب «نیمه پنهان ماه» روایت همسر شهید مصطفی چمران از وی است که از زاویه دید همسر این شهید والا مقام تصویری از ایشان برای مخاطب ارائه نموده است. گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس در راستای ترویج و معرفی کتاب به مخاطبان خود در مناسبت‌های مختلف اقدام به معرفی کتاب می‌نماید.


*منبع :فارس
انتهاي خبر/ قدس آنلاين / کد خبر: 217600


صفحات: 1· 2

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آرشیوها

  • دی 1397 (1)
  • آذر 1397 (1)
  • تیر 1397 (9)
  • اردیبهشت 1397 (4)
  • آذر 1396 (18)
  • خرداد 1396 (4)
  • اردیبهشت 1396 (4)
  • دی 1395 (1)
  • آذر 1395 (9)
  • آبان 1395 (11)
  • مهر 1395 (1)
  • شهریور 1395 (4)
  • بیشتر...

ارتباط با مدیر وبلاگ

با عرض سلام و ادب و احترام

مدیر حوزه علمیه : سرکار خانم طاهره لطیفی

ارتباط با حوزه : 02166321182

نام وبلاگ نویس : نرگس نعمتی

مسیر ارتباطی : emamhasan28@yahoo.com

صلوات شمار

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

حدیث روز

حديث تصادفي

  • كليه حقوق این سایت محفوظ و متعلق است مدسه علمیه امام حسن مجتبی(ع).استفاده از مطالب با ذكر منبع و درج لینک بلامانع است.
  • تماس