” هیچ گاه “
به خاطر ” هیچ کس “
دست از ” ارزشهایت ” نکش؛
چون … زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛
تو می مانی و یک ” منِ ” بی ارزش …!
” هیچ گاه “
به خاطر ” هیچ کس “
دست از ” ارزشهایت ” نکش؛
چون … زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛
تو می مانی و یک ” منِ ” بی ارزش …!
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
مشهد…
نیمه های شب…
روبروی ایوان طلا…
روی فرشهای دوست داشتنی صحن…
خیره به گنبد طلا…
نسیم خنک ….
و اشک… اشک… اشک… و یک آرزو…
خوش به حالت کبوتر…
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
هر صبح!
پلکهایت؛
فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند،
سطر اول همیشه این است:
“خدا همیشه با ماست”
پس بخوانش با لبخند.
تقدیم به مادر هستی ؛حضرت زهرا “سلام الله علیها”
بنام خالق زیبایی ها
مادر
مادر !تمام باغ إرَم ؛زیر پای تو پیدا نشد کسی که نشانم به جای ِ تو
آوای عندلیب چمن ؛خوش نوا ؛ولی زیباترین ترانه ی عالم نوایِ تو
عشقی که از تو؛در دل؛ما موج می زند چون قطره ای است دریَم عشق و صفای تو
بی شک عروج ِمرغِ د ل؛ از فرش تا به عرش بسته است بر رضایت ِقلب و دعای ِتو
مجنون که دم ز پاکی عشق و وفا زند شاگرد خرده پای ِکلاس ِوفایِ تو
این لیلیان ؛همه هیچ اند در قیاس شما مقیاس وصف محبت ؛ولایِ تو
دریا به سان جوهر و اشجار چون قلم کم آیدم ؛اگر بنویسم ثنایِ تو
آلاله ی بهشتی ام سلام! چه زیباست همنفس خیال تو بودن،در پرسه های شبانه ی دلتنگی راه خانه ی تو راگرفتن وبه نفس آسمانی ات متبرک شدن!چقدر پاک ودوست داشتنی اند لحظه هایی که شانه به شانه ی تو کوچه های خلوت وصمیمی ای که آن روز ها باچراغ داغشان آذین می بستیم را آرام سلام گوییم وردپایی ازشقایق ها رابگرییم. سید!افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه های قدیمی نیستند ورنگی ازدردوداغ ندارند. کوچه هادیگرآجیل اخلاص تقسیم نمی کنند وطعم شهادت وآسمانی شدن رادردل ودماغ عابران خسته نمی پراکنند!پنجره ها رو به باغ گل محمدی باز نمی شوند…ردپایی ازکبوتران سپید برجای نمانده است!… دیوارها نمایش مردم فریبی است درشهر ماکه سهم ابوذر غریبی است! سید!راستی مگرسنگ شده ایم ویاطلسم مان کرده اند؟!یادت هست هرشب ازپشت بام چقدرستاره می چیدیم و بدرقه ی راه سینه سرخان مهاجر می کردیم؟!یادت هست مهتاب چه صداقت معصومی رابه آبی حیاط خانه مان می پاشید؟!یادت هست تاخدافقط یک سجده فاصله بود؟! اماامروزچه بگویم برادر: اهل کوچه همه رفتند ولی ماماندیم حقمان است اگربی کس وتنها ماندیم دربه روی همه وابود ونمی دانستتم شهر لبریز خدابودونمیدانستیم هیچ تقصیرکسی نیست اگر رنجوریم روشنی هست،خداهست،ولی ماکوریم! آری همسفر!روشنی هست،خداهست،ولی… سید!بیا پابه پای نسیم،درشبی بی ستاره غمگینانه پرسه زنیم وسپیدارپیر کوچه را بپرسیم «خانه دوست کجاست؟».بیادوباره کوچه های قدیمی شهرراسلام دهیم وبه پنجره لبخند بزنیم.شوریده سران شبگرد شهررا سیب سرخ بشارت تعارف کنیم.تصویرلاله های پرپررادرقابی ازشکوفه برشانه های سنگی دیوار بیاویزیم. گرداز رخسارشمعدانی هاوآیینه های غبار گرفته بزداییم .پس باتمام حنجره فریاد بزنیم: تاشقایق هست باید زندگی کرد!
کافیه دلت رو به روز رسانی کنی
اون موقع می بینی که در تک تک لحظات زندگی کنارت بوده و هست و خواهد بود
اگه دیدی خط ها شلوغه و حس می کنی جوابی نمیاد ازپسورد ” یا حسین ” استفاده کن خدا به این پسورد حساسه و به سرعت نور جواب میده
گاهی هم که حس میکنی ارتباط قطع شده مشکل از مخاطب نیست دلت ویروس گرفته
خانم خدیجه سادات حسنی
بسمه تعالی
سفری به دیار عاشقان، سفری پر ازشور و هیاهو ،سفری که قبل از خودت، دلت رهسپار آنجاست. قلبت هر آن می تپد و این تپش هر لحظه که نزدیک رفتن می شود ، بیشتر شده و استرس خاصی دارد که توصیف نشدنی است.
هنگامی که با تلفن به من خبر داده شد که اسمت در صف زائرین خداست، باورم نمی شد چون که اسم بنده حقیر در قسمت ذخیرها بود وبه هیچ عنوان امیدی، برای این زیارت پر سعادت نداشتم ولی به این باور رسیدم که تقدیر در دست اوست ، اگر بخواهد قسمت کند هیچ کس غیر او دخیل نیست.
حادثه های قبل از سفر باعث شد سفری که در پیش رو دارم برایم معنوی تر شود. در خواب و بیداری بودم که احساس کردم که بدنم سبک شده و حس خوبی به من دست داده بود دیگر هیچ یک از متعلقات زندگیم برایم اهمیت نداشت. از مرگ بسیار می ترسیدم اما در آن لحظه ترس از مرگ مرا رها کرده و مرگ را زیبا و رسیدن به معبود می دیدم و برایم شیرین شده بود .
حال غریبی که برایم توصیف نشدنی و باورنکردنی بود جسم و روحم سبک شده و حال خوشی به من دست داده بود برای شکر گزاری از خدای متعال وضو گرفته و مشغول نماز شدم،گریه امانم نمی داد در حال قنوت بعضی از دوستانم جلوی نظرم ظاهر شدند و برایشان دعا کردم .احساس می کردم در آن لحظه هر دعایی کنم به اجابت خواهد رسید.
به نام خدای پاکیها
سلام.خانم چرخنده عزیز
روزی که برای اولین بار فیلم انتخاب پوشش شمارا دیدم ازشدت شوق وشعف ناخودآگاه اشک درچشمانم حلقه زدوبه خاطر داشتن چنبن هنرمندانی درکشورم ،برخودبالیدم واین حرکت را نقطه عطفی برای تحول دیگرجوانان میهنم دانستم.
بااطلاع ازاین خبر،منتظر رویدادهایی خوشایند ودوست داشتنی ویا بهتر بگویم به دنبال حمایت وپشتیبانی زنان ومردان معتقدوباایمان سرزمینم از گزینش حجاب برترتوسط ستاره ای از آسمان هنرهفتم کشورم بودم .همراهی باعزیزی که با وجود مهیا بودن شرایط برای ارتقاء بیشتر درحرفه اش وبرخلاف فرهنگ وباوری که عامه مردم از بازیگران،دراندیشه ی خود دارندبا برگزیدن شجاعانه ی حجاب برتر،خیلیها را دچار شوک ساخت .
وقتی ازطریق سایتها خبرآزارواذیت شما راخواندم برخودم ودیگرزنان باحجاب کشورم خرده گرفتم که چرا این حرکت وحرکتهایی آزاردهنده ازاین جنس را محکوم نکردندوبه پشتیبانی وحمایت بازیگرعزیزی که درخلاف جهت رودخروشان جامعه سینمای کشورش ،بی باکانه پارو می زند،برنخاستند.
در زمانی که قدرتهای استکباری شرق وغرب وبدترازآنان ،فرقه های ضاله و اسلام نما که تنها بویی ازاسلام برده اند ودرحقیقت ساخته وپرداخته همان قدرتها هستندبا جنگ نرم ودردست داشتن ابزاررسانه ای واینترنتی و…از هرگونه تهاجم فرهنگی ودرحقیقت رواج برهنگی فرهنگی درمیان جوانان کشورم کوتاهی نمی کننداوراکه به دنیای پرازرنگ ومدوشاید بهتربگویم پر از زرق و برق وخرجها وسفرها ی آنچنانی وپرداختن به ظاهری فریبنده و…پشت کرده وقدم درراهی نهاده که باهرگامش (ان شاءالله ) دل امام زمانمان را شادسازد، همراهی نکردیم وطی این مسیرسنگلاخ رابرایش هموارنساختیم.
اما گویا آزارها بعداز گذشت نزدیک به یکسال هنوز پایان نپذیرفته واین بار متاسفانه عزیزانی که دم از دین وحجاب می زنند دل نازنینتان رابه درد آوردند.
من یکی از طلاب حوزه علمیه امام حسن علیه السلام هستم .
روز ی که به حوزه امان آمدید ،خوب به خاطردارم. بادیدن شما وشنیدن حرفهایتان برای ادامه ی راهی که برگزیده ام مصمم تراز گذشته شدم.
اینکه چه دلنشین از مسیرجدیدتان وچله گرفتنتان وشوق دیدار بارهبرعزیزمان سخن گفتیدوچه عاشقانه وپراحساس از مولایمان"امیرالمومنین” ومیلتان به شهادت گفتید وخود رادرابتدای راهی بس دراز دانستیدودراین راه بعدازتوکل به خدا وائمه ی هدی، دست دوستی به سمتمان درازکردید.
خواهرعزیزودوست داشتنی ام ،امیدوارم همانطورکه به فرموده رهبرم شجاعانه وباصراحت راهت رابرگزیدی درادامه ی راه پربرکتت ،با اقتدار واستوار،گام برداری.
مطمئن باش که من ودوستانم،دست محبت ویاریت را به گرمی می فشاریم وهمواره ،پشتیبان ودعاگویت هستیم.
آرزومندم به خاطر نقش زیبایی که دربوم احساس من ودوستانم زدید،خدای احساس، روزبه روز موانع را ازمسیرشما ودوست دارانتان بردارد واحساس لطیفتان ،ازشیرینی محبت علی علیه السلام وفرزندانشان لبریز گردد .
زندگیتان زهرایی وراهتان مستدام باد.
والسلام
طلبه پایه دوم حوزه امام حسن علیه السلام
مرضیه علیخانی
هوالشهید
تیک، تیک ، تیک …
چه با شتاب،این همه عجله …؟
دقایقی که پشت سرهم و پر شتاب در گذرند ، لحظاتی را تداعی می کنند،
که آن بانوی جلیله ، وبا شکوه به زمان التماس می کرد.
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
امشبو دلم خوشهِ داداشمو سیر می بینم
لحظه ها چه پرشتابهِ مکن ای صبح طلوع
آه که سالیان درازیست که لحظات چون برق می گذرد و هنوز یاد آن لحظات اندوه ناک و جانکاه سینه ها را می فشرد.
اربعین جدایی عمه ی سادات از دلبر دلها نزدیک است،
زینب و غم جدایی ….
چه سخت است خاطرات عزیزی که دوستش داری و هرروز و هر لحظه،
تشنگی
شیر خوار
گوش واره
آب
آتش
…..
نفسم به شماره افتاده ونگاهم خسته ،
ودل پرالتهابم بی رمق
توان این که قلمم را بر روی صفحه بکشم ندارم
دوست دارم آنقدر فریاد بکشم
که این دل گر گرفته را خاموش کند
یا حســــــــــــــین علیه السلام
نوشته شده توسط یکی از ارادتمندان آقا در ارسال نظرات